دوست عزیزمان امین حسنپور در وبلاگ ورگ مطلبی تحت عنوان “معاملهای بر سر روح رشت” منتشر کرد. بسیار دوست داشتم که پس از انتشار این پست مطلبی در این خصوص بنویسم ولی این فرآیند، هم زمان شد با انتقال وبلاگنویسیام از وبلاگ قدیمیام در سامانه بیان به این سایت جدید و به همین خاطر اندکی در نوشتن این مطلب تاخیر به وجود آمد.
برای دوستانی که این مطلب ورگ را نخواندهاند لازم است که بگویم این مطلب در خصوص نفی ساخت و سازها و برنامههای فرهنگی اخیر رشت نوشته شده و سعی شده که در آن به ایرادات این قبیل از برنامهها اشاره شود.
به عنوان مثال این مطلب نگاه دلسوزانهای به تاریخ و جایگاه رشت دارد و نویسنده آن معتقد است که نباید جایگاه رشت را با استفاده از القابی نظیر “کلانشهر” و… خدشهدار کرد.
من به شخصه به عنوان یک گیلک و کسی که خودم را رشتی میدانم با بخشی از این مطلب که نباید سطح فرهنگی رشت را با برخی چیزهای سطحی پایین آورد کاملا موافق هستم ولی در مجموع احساس میکنم که اینگونه حساسیتها در خصوص این اقدامات کمی اغراق آمیز است.
در این مطلب ابتدا در مورد حضرت میرزا نوشته شده و بعد کم کم در مورد تاریخ گیلان صحبت شده و در نهایت تشبیهی صورت گرفته که رشت روحش را به مفیستوفلس فروخته است!
به نظرم اینگونه نوشتهها پیش از اینکه متنی فنی باشند که در آن در مورد مزایا و معایب شهرسازی، برندسازی و… صحبت شود، اغلب متنی احساسی هستند، متنی احساسی که به خوبی احساسات نویسنده را انتقال میدهند ولی در آن نه تنها خبری از راهکارهای پیشنهادی نیست، بلکه حتی دلایل مخالفت نویسنده با برخی اقدامات به درستی درک نمیشود.
به عنوان مثال در بخشی از این مطلب آمده است که: ” روزهای این هفته به نام «رشت؛ شهر بارانهای نقرهای»، «رشت؛ شهر همدلی و همزبانی»، «رشت؛ روز بصیرت و میثاق با ولایت»، «رشت؛ شهر نشاط»، «رشت؛ شهر خلاق خوراک»، «رشت؛ شهر فرهنگ و هنر» و «روز رشت» نامگذاری شده است.” ولی در هیچ جایی از متن اشارهای به این نشد که مشکل نویسنده دقیقا با کدام قسمت است؟ نام و یا نامهایی خاص از این روزها؟ اصلا اینکه رشت هفته و روزی مختص به خود دارد؟ اینکه کلا نامگذاری روزها را درست نمیپندارد؟ و…
تاکید میکنم که من خودم هم به جد با برخی از اتفاقات پیرامون روز رشت مخالفم و شاید روزی در همینجا در خصوص آن نوشتم. همینطور به جد با برخی از اتفاقاتی که در خصوص نوسازی مرکز شهر صورت میگیرد مخالفم، ولی هدف از نوشتن این مطلب این است که هر مخالفتی (مخصوصا از طرف شخص بزرگی مانند امین حسنپور) باید مبنای منطقی و فنی داشته باشد و در کمال احترام به حق آزادی بیان ورگ بعید میدانم که نوشتههای احساسی دوای درد رشت و فراتر از آن گیلان باشد.
من در مجموع فکر میکنم که رشت راهی را آغاز کرده است که تبریز، مشهد، اصفهان و سایر کلانشهرهای ایران سالها پیش آغاز کردهاند و ثمره آن هم رشد و شکوفایی این شهرها از نظر فرهنگی، اقتصادی، ورزشی و… و همینطور اتحاد و همبستگی بیش از قبل مردم سایر شهرهای آن استانها با مرکز (و برعکس) بوده است.